هانا جونهانا جون، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره
مامان بهنازمامان بهناز، تا این لحظه: 37 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

هانا امید من و بابا

عاشق زندگیمم

اولین آمپول هانا خانوم

هانا خانوم نازم سلام دختر خوب و عزیز من 9 اردیبهشت ماهگرد پونزهم زمینی شدن شما فرشته اسمونی بود که کنگره چشم پزشکی مامان و بابا هم بود.برا همین سرکار نرفتیم و شما هم مهد نرفتی.یکم بیشتر از روزای دیگه خوابیدیم و بعدش رفتیم کنگره.ازونورم رفتیم یک پارک خیلی قشنگ وه توش پر از گل لاله بود و کلی کیف کردی.اون شب برنامه کنگره کنسرت اقای زندوکیلی بود و ما اومدیم خونه تا استراحت کنیم و بعدش بریم.شما مثه یک دختر خوب و حرف گوش کن خوابیدی اما خوابت برعکس همیشه یکم طولانی شد و ما کم کم داشت دیرمون میشد.8.15 پاشدی و زدی زیر گریه داشتم ارومت میکروم که کلی بالا اوردی و بعدشم پوشکت رو شدیدا..... خیلی ترسیدیم.الهی برات بمیرم که چقد ناله کردی.یکی دوبار دی...
22 ارديبهشت 1395

مهد کودک رفتن نازدونه من

سلام دختر قشنگم.سلام ماهه من.سلام همه دار و ندار من. خوبی عروسک مو فرفری من؟ خوبی دوست و رفیق من؟ مامان فدای صورت خوشکل تو بشه که شدی همدم و رفیق و هم زبونه من عزیز دل مامانی' بزار برات بگم از کابوسای شبانم.از تپشهای تند قلبم که نصفه شبا بیدارم میکرد.از اشکها و استرسام بخاطر ترس از تموم شدن مرخصیام و فکر مهد گذاشتن دردونه ام واااای هانا جونم نمیدونی مامانی که چه روزایی رو گذروندم و چقد فکرم درگیر بود.اونقد حالم بد بود که همه میگفتن هانا هم اگه به مهد عادت کنه فک کنیم تو عادت نکنی به دوریش و مهد گذاشتنش. خلاصه مامان جونم سعی کردم قوی باشم و توکل کنم بخدا.متوسل شدم به حضرت فاطمه و ازش مدد خواستم. اینم یک دوره دیگه از زندگیم بود...
22 ارديبهشت 1395

شیطونی های هانا طلای بلا

    سلام تموم زندگی من قربونت برم که اینقد واسم عزیزی. از بهمن اقدام کردی به راه رفتن.اما تا الان مستقل نشدی .منم مجبورم همش دولا دولا باهات راه برم و دستت رو بگیرم.کوتاهم نمیای و همش عاشق پله هستی و خیلی برام سخته.کمرم همش میسوزه و از درد شبا اشکم درمیاد.اما چون عاشقتم خم به ابرو نمیارم و دورتم میگردم. تهران که اومدیم کارای خونه دیگه برعهده خودم بود و دیگه بریدم.برا همین زنگ زدم ازین کمکی های راه رفتن سفارش دادم که متاسفانه تبلیع الکی بود و اصلا هم بدرد نخورد و تو هم اصلا دوستش نداشتی.     راستی وروجک من عاشق تاب شدی و برات تو خونه هم وصل کردیم و کلی باهاش حال میکنی.و باید همه عروسکات رو هم سوار ک...
22 ارديبهشت 1395

نوروز 95

نفس مامان سلام.یکسری از عکسات رو برات میگذارم که تو نوروز گرفتیم ازت. توضیجات:ا ولین بستنیت رو هم توی ماهگرد چهاردهمت نوش جون کردی خوشکل مامانی که کلی ذوق کردی. تعطیلات خوبی بود گل مامان  15 فروردین هم با خاله فریده و امیرعلی جون برگشتیم تهران. واولین عیدی هواپیماییت رو بعد از 15 بار پرواز از هواپیمایی معراج  گرفتی.                     ...
22 ارديبهشت 1395
1